جدول جو
جدول جو

معنی حق ور - جستجوی لغت در جدول جو

حق ور
(حَ وَ)
از حق عربی بمعنی ما یستحق و در فارسی به معنی دارا و صاحب و مالک، صاحب حق. ذی حق. سزا. مستحق:
حقور بحق رسید و جهان به آرزو رسید
و امید خلق کرد وفا ایزد قدیر.
فرخی.
ای دل تو نیز مستحق صد عقوبتی
گر غم خوری سزد که بغم هم تو حقوری.
فرخی.
حصنی که می نیافت بر او دست آسمان
حق با تو بد به دست توآمد که حقوری.
مکی طولانی.
جان او هر ساعتی گوید که ای فرزند من
پیش سلطان جهان حق مرا حق ور توئی.
برهانی.
و هر حق وری را با حق خود رسانند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 329).
این جمله را بحق ملک و پادشاه تو باش
زیرا که حق همیشه سزاوار حق وراست.
معزی.
بر امید پادشاهی هر کسی دستی برد
منت ایزدرا که اکنون حق به دست حقور است.
معزی.
آنچه بگرفت از جهان و از پدر میراث یافت
هر دو حقی واجب است و حق به دست حقور است.
معزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ وِ رَ)
دهی است از چهریق بخش سلماس شهرستان خوی. ناحیه ای است واقع در دامنه سردسیر سالم و دارای 152 تن سکنه میباشد. از چشمه مشروب میشود و محصولش غلات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ وِ)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و دارای 282 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولش غلات، انگور و پنبه. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حقور
تصویر حقور
صاحب حق دارنده حق
فرهنگ لغت هوشیار